در کشمکش عشقت دیوانه تر از پیشم از خود برونم من غافل زدل خویشم در شهر تماشایت من غرق چنانم که هر ذره یی همچو کو من در قدمش هیچم حسن تو کند درمان امراض دل عالم از آتش حسنت من در تابم و در پیچم بنما گل رویت تا زنده کنی جانم دور از گل روی تو هر نوش زند نیشم
|