در بزم غریبانه ای از عشق تو دعوت دارم
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باسد اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
ای دیر به دست آمده بس زود برفتی
آتش زدی اندر من و چون دود برفتی
چون آرزوی تنگدلان دیر رسیدی
چون دوستی سنگدلان زود برفتی
دوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم
ازچه بادشمن جانم شده ام دوست ندانم
رفته بودم لب حوض تا ببینم شاید
عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود !!!
ماهیان گفتند تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی
همت کن بگو ماهیها حوضشان بی آب است !!!!